عطار_مصیبت نامهبخش چهلم (فهرست)

شمارهٔ 15-الحكایة و التمثیل

1. از ارسطالیس پرسیدند راز

2. کان چه میدانی که در عمر دراز

3. بی گنه در خورد زندان آمدست

4. گفت آنچش حبس دندان آمدست

5. آنچه او محبوس میباید مدام

6. آن زفان تست در زندان کام

7. دو در از دندان و دو در از لبش

8. بسته میدارند هر روز و شبش

9. تا مگر یک لحظهٔ گیرد قرار

10. وانگهش جز بیقراری نیست کار

11. هرکه خاموشست ثابت آمدست

12. عزت زر بین که صامت آمدست

13. با که گویم درد دل چون کس نماند

14. تن زنم کز عمر من هم بس نماند

15. چون خموشی این همه مقدار داشت

16. لیک دو داعیم بر گفتارداشت

17. جان من چون بودمست و بیقرار

18. بر نمیزد یک نفس از درد کار

19. گر دمی تن میزدم از جان پاک

20. می برآمد از خموشی صد هلاک

21. از ازل چون عشق با جان خوی کرد

22. شور عشقم این چنین پرگوی کرد

23. از شراب عشق چون لایعقلم

24. کی تواند شد خموشی حاصلم

25. کاشکی جان مرا بودی قرار

26. تا همیشه تن زدن بودیم کار

27. آنچه در جان من آگاه هست

28. می ندانم تا بدانجا راه هست

29. چون نمیبینم بعالم مرد خویش

30. می فرو گویم بدانجا دردخویش

31. داعی دیگر مرا آن بود و بس

32. کاین حدیثم شد بحجت هر نفس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
* طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
شعر کامل
سعدی
* هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
* قبول حق نشود گر دلی بیازاری
شعر کامل
مولوی
* آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
* آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
شعر کامل
حافظ