بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1027

1. دل از وسعت اگر شانی ندارد

2. بیابان هم بیابانی ندارد

3. در این دریا ندامت اعتبار است

4. گهر جز اشک عریانی ندارد

5. جنون می‌نالد از بی‌دستگاهی

6. که عریانی‌ گریبانی ندارد

7. تو خواهی شیشه بشکن خواه ساغر

8. طرب جز رنگ سامانی ندارد

9. به خود می‌بال لیک از غصه خوردن

10. تنور آرزو نانی ندارد

11. محبت‌پیشه‌ای بگداز و خون ش

12. که درد عشق درمانی ندارد

13. کشد چون‌ گردباد آخر ز حلقت

14. گریبانی که دامانی ندارد

15. در دل می‌زنی آزادیت کو

16. مگر آیینه زندانی ندارد

17. محبت دستگاه عافیت نیست

18. تحیر ربط مژگانی ندارد

19. تظلم دوری از اصل است ور نه

20. نفس در سینه فغانی ندارد

21. تحیر بسمل اشک نیازم

22. به خون غلتیدنم جانی ندارد

23. اگر عشق بتان‌ کفر است بیدل

24. کسی جز کافر ایمانی ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باد گیسوی درختان چمن شانه کند
* بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار
شعر کامل
سعدی
* به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
* که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
شعر کامل
حافظ
* گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند
* گفت کاین دلشده را بین که چه کوته نظرست
شعر کامل
خواجوی کرمانی