بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1070

1. آه به دوستان دگر عرض دعا که می‌برد

2. اشک چکید و ناله رفت‌، نامهٔ ما که می‌برد

3. توأم گل دمیده‌ایم دامن صبح چیده‌ایم

4. در چمنی‌که رنگ ماست بوی وفا که می‌برد

5. نغمهٔ محفل‌کرم وقف جنون سایل است

6. ورنه به عرض مدعا عرض حیا که می‌برد

7. ننگ هوس نمی‌کشد دولت بی‌زوال ما

8. بر در کبریای فقر نام هما که می‌برد

9. کرد کشاکش هوس مفلست از شکوه ناز

10. آگهی اینکه از کفت رنگ حنا که می‌برد

11. هرکه‌ گذشت ازین‌ چمن ریشهٔ‌ حسرتش بجاست

12. این همه‌ کاروان رنگ رو به قفا که می‌برد

13. آینهٔ حضور دل تحفهٔ دیر و کعبه نیست

14. آنچه نثار نازتست در همه جاکه می‌برد

15. از غم هستی و عدم یاد تو کرد فارغم

16. خاک مرا به باد هم ازتو جدا که می برد

17. شمع چو وقت دررسد خفته به بال وپررسد

18. رفتن اگر به سر رسد زحمت پا که می‌برد

19. تا به فلک دلیل ما چشم‌گشودن‌ست و بس

20. کوری اگرنه ره زند کف به عصاکه می‌برد

21. بیدل از الفت هوس نگذر و راه انس‌ گیر

22. منتظر طلب مباش ننگ بیاکه می‌برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم
* سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود
شعر کامل
مولوی
* گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند
* کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
* بشکند دستی که دست مردم افتاده بست!
شعر کامل
صائب تبریزی