غزل شمارهٔ 1087
1. از تغافل زدنی ترک سبب بایدکرد
2. روز خود را به غبار مژه شب باید کرد
3. گرد وارستگیهکوی فنا باید بود
4. خاک در دیدهٔ اندوه ظرب باید کرد
5. همچو آیینه اگر دست دهد صافی دل
6. جوهر ناطقه شیرازهٔ لب باید کرد
7. کهنه مشق خط امواج سرابیم همه
8. عینک از آبلهٔ پای طلب باید کرد
9. اشک اگر شیشه از این دست بهم برچیند
10. مژه را روکش بازار حلب باید کرد
11. تا شودطبع توآیینهٔ تحقیق وفا
12. خلق را صیقل زنگار غضب باید کرد
13. دم صبحی مگر افسون تباشیر دمد
14. شمع ما را همه شب خدمت تب باید کرد
15. دیدهای را که چمنپرور دیدار تو نیست
16. به تماشایگل و لاله ادب باید کرد
17. آنقدر شیفتهٔ نرگس خمّار توام
18. که.ز خاکم به قدح آب عنب باید کرد
19. یک تحیر دو جهان در نظرت میسوزد
20. آتش از خانهٔ آیینه طلب بایدکرد
21. دل و دانش همه در عشق بتان باید باخت
22. خویش را بیدل دیوانه لقب بایدکرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده