غزل شمارهٔ 1105
1. بی فقر آشکار نگردد عیار مرد
2. بخت سیه بود محک اعتبار مرد
3. پاس وقار و سد سکندر برابر است
4. جز آبرو چو تیغ نشاید حصار مرد
5. دنیا ز اهل جود به خود ناز میکند
6. زن بیوه نیست تا بود اندر کنار مرد
7. همت بلند دار کز اسباب اعتبار
8. بیغیرتیست آنچه نباید به کار مرد
9. در عرصهایکه پا فشرد غیرت ثبات
10. کهسار را به ناله نسنجد وقار مرد
11. پا بر جهان پوچ زدن ننگ همت است
12. در پنبه زار حیز نیفتد شرار مرد
13. بیش است عزم شیر به گاو بلند شاخ
14. بر خصم بیسلاح دلیریست عار مرد
15. جز سینه صافی آینهٔ مدعا نبود
16. هرجا نمود جوهر جرات غبار مرد
17. ایثجا به آب تیغ به خون غوطه خوردن است
18. آیینه تا کجا شود آیینهذار مرد
19. گندم به غیر آفت آدم چه داشتهست
20. یارب تو شکل زن نپسندی دچار مرد
21. آنجا که چرخ دون کند امداد ناکسان
22. حیز از فشار خصیه برآرد دمار مرد
23. برگشته است بسکه درین عصر طور خلق
24. نامردی زنی که نگردد سوار مرد
25. بیدل زمانه دشمن ارباب غیرت است
26. ترسم به دست حیز دهد اختیار مرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده