غزل شمارهٔ 1147
1. به گرمی نگه از شعله تاب میریزد
2. به نرمی سخن از گوهر آب میریزد
3. طراوت عرق شرم را تماشا کن
4. چو برگ گل ز نقابش گلاب میریزد
5. صبا به دامن آن زلف تا زند دستی
6. غبار شب ز دل آفتاب میریزد
7. صفای خاطر ما آبیار جلوهٔ اوست
8. کتان شسته همان ماهتاب می ریزد
9. به عالمی که کند عشق صنعتآرایی
10. چمن ز آتش و گلخن ز آب میریزد
11. ز موجخیز غناکوه و دشت یک دپاست
12. خیال تشنهلب ما سراب میریزد
13. به ذوق راحت از افتادگی مشو غافل
14. که لغزش مژهها رنگ خواب میریزد
15. بجو ز خاکنشینان سراغ گوهر راز
16. که نقد گنج ز جیب خراب میریزد
17. ذخیره دل روشن نمیشود اسباب
18. که هرچه آینهگیرد درآب میریزد
19. زمام کار به تعجیل نسپری بیدل
20. که بال برق شرار از شتاب میریزد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده