غزل شمارهٔ 1156
1. سراغت از چمن کبریا که میپرسد
2. به وهم گرد کن آنجا ترا که میپرسد
3. معاملات نفس هر نفس زدن پاکست
4. حساب مدت چون و چرا که میپرسد
5. جهان محاسب خویش است زاهدان معذور
6. خطای ما ز صواب شما که میپرسد
7. کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش
8. بهکارخانهٔ شرم از خطا که میپرسد
9. گرفتهایم همه دامن زمینگیری
10. ره تلاش به این دست وپاکه میپرسد
11. دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست
12. فتادگی بلدیم از عصا که میپرسد
13. درین حدیقه چو شبم نشستهایم همه
14. سراغ خانهٔ خورشید تا که میپرسد
15. به حال پیکر بیجانگربستن دارد
16. مرا دمیه توگشتی جداکه میپرسد
17. غبار دشت عدم سخت بیپر و بال است
18. اگر تو پا نزنی حال ما که میپرسد
19. جواب خون شهیدان تغافلت کافیست
20. جبین مده به عرق از حیا که میپرسد
21. دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل
22. ز تیرهروزی بال هما که میپرسد
23. چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست
24. غم معاملهٔ سر ز پا که میپرسد
25. ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم
26. به خنده گفت: برو یا بیا که میپرسد
27. چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل
28. به عالمیکه تو باشی مراکه میپرسد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده