غزل شمارهٔ 1168
1. نشئهٔگوشهٔ دل از دیر و حرم نمیرسد
2. سر به هزار سنگ زن درد بهم نمیرسد
3. آنچه ز سجدهگلکند نیست به ساز سرکشی
4. من همه جا رسیدهام نی به قلم نمیرسد
5. نیستکسی ز خوان عدل بیشربای قسمتش
6. محرم ظرف خود نهای بهر تو کم نمیرسد
7. راحت کس نمیشود زحمت دوش آگهی
8. خوابی اگر به پا رسد بر مژه خم نمیرسد
9. دعوی نفس باطل است رو به حقش حوالهکن
10. مدعی دروغ را غیر قسم نمیرسد
11. تشنگی معاصیام جوهر انفعال سوخت
12. بسکه رساست دامنم جبهه به نم نمیرسد
13. غیر قبول علم وفن چیست وبال مرد و زن
14. نامهٔ کس سیاه نیست تا به رقم نمیرسد
15. دوری دامن تو کرد بس که ز طاقتم جدا
16. تا به ندامتی رسم دست به هم نمیرسد
17. هستی و سعی پختگی خامی فطرت است و بس
18. رنج مبرکه این ثمر جز به عدم نمیرسد
19. هیچ مپرس بیدل از خجلت نارساییام
20. لافم اگر جنون کند تا برسم نمیرسد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده