غزل شمارهٔ 1187
1. رمز آشنای معنی هر خیرهسر نباشد
2. طبع سلیم فضل است ارث پدر نباشد
3. غفلت بهانه مشتاق خوابت فسانه مایل
4. بر دیده سخت ظلم است گر گوش کر نباشد
5. افشای راز الفت بر شرم واگذاربد
6. نگشاید این گره را دستی که تر نباشد
7. بر آسمان رسیدیم راز درون ندیدیم
8. این حلقه شبهه دارد بیرون در نباشد
9. خلق و هزار سودا ما و جنون و دشتی
10. کانجا ز بیکسیها خاکی به سر نباشد
11. چین کدورتی هست بر جبههٔ نگینها
12. تحصیل نامداری بیدردسر نباشد
13. امروز قدر هرکس مقدار مال و جاه است
14. آدم نمیتوان گفت آنرا که خر نباشد
15. در یاد دامن او ماییم و دل تپیدن
16. مشت غبار ما را شغل دگر نباشد
17. نقد حیات تاکی در کیسهٔ توهم
18. آهی که ما نداربم گو در جگر نباشد
19. آن به که برق غیرت بنیاد ما بسوزد
20. آیینهایم و ما را تاب نظر نباشد
21. پیداست از ندامت عذر ضعیفی ما
22. شبنم چه وانماید گر چشم تر نباشد
23. گردانده گیر بیدل اوراق نسخهٔ وهم
24. فرصت بهار رنگست رنگ اینقدر نباشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده