غزل شمارهٔ 1448
1. کارجهان خواه عجز، خواه سری میکند
2. آگهی اینجا کجاست بیخبری میکند
3. مقصد عزم نفس هیچ نمودار نیست
4. یک تپش پا به گل نامهبری میکند
5. کیست کزین خاکدان گرد بلندی نکرد
6. آبله هم زیر پا عزم سری میکند
7. بسکه تنکفرصت است عشرت این انجمن
8. تا به چراغی رسیم شب سحری میکند
9. ضبط عنان سرشک ازکف ما بردهاند
10. شوق پری جلوهای شیشهگری میکند
11. انجمن میکشان خامشی آهنگ نیست
12. شیشهٔ ما سنگ را کبک دری میکند
13. سفله ز کسب کمال قدر مربی شکست
14. قطره چو گوهر شود بد گهری میکند
15. در همه حال آدمی شخص ملک سیرت است
16. لیک به جاه اندکی ناز خری میکند
17. حرص گوارا گرفت تلخی ادبار منع
18. پیش طمع دور باش نیشکری میکند
19. جوهر فرهاد نیست ورنه در این کوهسار
20. صورت هر سنگ و گل، مو کمری میکند
21. زنگ و صفای دل است غفلت و آگاهیام
22. آینه در هر صفت پردهدری میکند
23. بیدل از افشای راز منفعلم کرد عشق
24. پیش که نالد ادب گریهتری میکند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده