غزل شمارهٔ 1465
1. حقمشربان دمی که به تحقیق رو کنند
2. خود را ز خود برند به جایی که او کنند
3. بر دوش غیر تکیه ز دردیکشان خطاست
4. دستی مگر به گردن خود چون سبو کنند
5. مشتاق جلوهٔ تو ندارد دماغ گل
6. اینجا دل شکسته به یاد تو بو کنند
7. زین گلستان به سیر خزان نیز قانعیم
8. رنگ شکسته کاش به ما روبرو کنند
9. مضمون تازه بینقط انتخاب نیست
10. هرجا دلی بود گرو زلف او کنند
11. پر سرکش است حسن، همان به که بیدلان
12. آیینهداری دل بیآرزو کنند
13. ای خرمنت هوا نشوی غرهٔ نفس
14. زین ریشهها که سیر خزان در نمو کنند
15. حیرت متاعگرمی بازار وهم باش
16. یکسوست آنچه در نظرت چارسو کنند
17. تا حشر روسیاهی داغ خجالت است
18. مردان دمی که چون سپر از پشت رو کنند
19. تمثال عافیت نکندگرد ازبن بساط
20. آیینهها مگر به شکستن غلو کنند
21. آسوده زی که اهل فنا پیش از انتقام
22. از وضع خویش خاک به چشم عدو کنند
23. بیدل چو تار ساز جهانگیر شهرتند
24. در پرده همگر اهل سخنگفتگوکنند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده