غزل شمارهٔ 1470
1. هرکه زین انجمن آثار صفا میبیند
2. نشئه از باده و از تار صدا میبیند
3. روغن از پردهٔ بادام تواند دیدن
4. هرکه از نرگس مست تو ادا میبیند
5. نیست رنگین ز حنا ناخن پایتکه بهار
6. طلعت خویش در این آینهها میبیند
7. چه خطاها که ندارد اثر کجنظری
8. سرو را احول معذور دوتا میبیند
9. در مقامی که تماشا اثر بیرنگیست
10. چشم پوشیده به معنی همه را میبیند
11. این غروری که به خلوتگه یکتایی اوست
12. گر همه آینه گردیم کجا میبیند
13. از خم کاکل او فکر رهایی غلط است
14. شانه هم دست خود آنجا به قفا میبیند
15. جلوهٔ شخص ز تمثال عیانست اینجا
16. از تو غافل نبود هرکه مرا میبیند
17. ششجهت آب شد و آینهای ساز نکرد
18. حسن یارب چقدر عرض حیا میبیند
19. غیر در عالم تحقیق ندارد اثری
20. بیدل آیینهٔ ما صورت ما میبیند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده