بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1514

1. با ما نه نم اشکی ونی چشم تری بود

2. لبریز خیال توگداز جگری بود

3. افسوس که دامان هوایی نگرفتیم

4. خاکستر ما قابل عرض سحری بود

5. دل رنگ امیدی ندمانیدکه نشکست

6. عبرتکده‌ام کارگه شیشه‌گری بود

7. چون اشک دویدیم و به جایی نرسیدیم

8. خضرره ما لغزش بی‌پا و سری بود

9. هر غنچه‌ که بی‌پرده شد آهی به قفس داشت

10. این‌گلشن خون‌گشته طلسم جگری بود

11. کس منفعل تلخی ایام نگردید

12. در حنظل این دشت‌گمان شکری بود

13. دیدیم‌که بی‌وضع فنا جان نتوان برد

14. دیوانگی آشوب و خرد دردسری بود

15. بی‌چشم تر اجزای فناییم چو شبنم

16. تا دیده نمی داشت ز ما هم اثری بود

17. دل خاک شد و عافیتی نذر هوس‌کرد

18. این اخگر واسوخته بالین پری بود

19. نیک و بد عالم همه عنقاصفتانند

20. بیدل خبر از هرکه‌ گرفتم خبری بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
* آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
شعر کامل
حافظ
* گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
* نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
* نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
شعر کامل
مولوی