غزل شمارهٔ 1532
1. در بیابانی که سعی بیخودی رهبر شود
2. راه صد مطلب به یک لغزیدن پا، سر شود
3. جزوها در عقده ی خودداریکل غافلند
4. نقطه از ضبط عنان گر بگذرد دفتر شود
5. خشکی از طبع جهان آلودگی هم محوکرد
6. لاف چشم تر توان زد دامنی گر تر شود
7. گر همه گوهر بود نومیدیست افسردگی
8. از گرانباری مبادا کشتیام لنگر شود
9. فال آسودن ندارد خودگدازیهای من
10. جمله پرواز است آن آتش که خاکستر شود
11. عقدهٔ کارت دلیل اعتبار دیگر است
12. شاخ گل چون غنچه آرد رشتهٔ گوهر شود
13. بر شکست هر زیان تعمیر سودی بستهاند
14. فربهی وقف غناگر آرزو لاغر شود
15. چاره نتواند نهفتن راز ما خونیندلان
16. زخم گل از بخیهٔ شبنم نمایانتر شود
17. خاک حسرت برده ای دارمکه مانند جرس
18. ناله پیماید بهجای باده، گر ساغر شود
19. صاحب آیینه نتوان گشت بیقطع نفس
20. بگذرد از زندگی تا .خضر، سکندر شود
21. وضع همواری ز ابنای زمان مطلوب ماست
22. آدمیتگر نباشد هر که خواهد خر شود
23. بیدل آسان نیست کسب اعتبارات جهان
24. سخت افسردن بهخود بنددکه خاکی زر شود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده