بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 154

1. قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را

2. در دل مینا برون‌گردی‌ست رنگ باده را

3. خوابناکان را نمی‌باشد تمیز روز و شب

4. ظلمت ونور است یکسان تن به‌غفلت داده‌را

5. ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق

6. نیست خطی جز دریدن نامه‌های ساده را

7. همچوگوهر سبحهٔ یکدانهٔ دل جمع‌کن

8. چند چون‌کف بر سر آب افکنی سجاده را

9. نیست سرو از بی‌بری ممنون احسان بهار

10. بار منت خم نسازدگردن آزاده را

11. آب در هر سرزمین دارد جدا خاصیتی

12. نشئه باشد مختلف در هر طبیعت باده را

13. اشک یأس‌آلوده بود، از دیده بیرون ریختم

14. خاک بر سرکردم این طفل ندامت زاده را

15. هرکجا عبرت سواد خاک روشن می‌کند

16. خجلت‌کوری‌ست چشم از نقش پا نگشاده را

17. بی‌نفس‌گشتن طلسم راحت دل بوده است

18. موج منزل می‌زنم تا محوکردم جاده را

19. بیدل از تسلیم‌، ما هم صید دلهاکرده‌ایم

20. نسبتی ، با زلف می‌باشد سر افتاده را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
* تا لاله مگر روزی سر برزند از خاکم
شعر کامل
هلالی جغتایی
* حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
* فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
شعر کامل
حافظ
* از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
* دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
شعر کامل
حافظ