غزل شمارهٔ 1557
1. ازکجا آیینه با مردم موافق میشود
2. شخص را تمثال خود دام علایق میشود
3. غیر نیرنگ تحیر در مقابل هیچ نیست
4. بینقابیهای ما معشوق و عاشق میشود
5. عالم اسماست، از صوت و صدا غافل مباش
6. خلق ازامداد هم مرزوق و رازق میشود
7. در جهان بینیازی فرق عین و غیر نیست
8. عمرها شد خالق عالم خلایق میشود
9. کمکمی ذرات چونجوشید با هم عالمیست
10. وضع قنطاری که دیدی جمع دانق میشود
11. هوشمیباید، زبانسرمه هم بیحرف نیست
12. با سخنفهمان خط مکتوب ناطق میشود
13. آرزو از طبع مستغنی به هرجا کرد گل
14. بیتکلف گر همه عذراست وامق میشود
15. میل دنیا انفعالغیرت مردی مخواه
16. زبنهوس گر صاحبتقواست فاسق میشود
17. اختلاط نفس ظالم خیر ما را کرده شر
18. آب با آتش چو جوشی خورد محرق میشود
19. هرچه باشی از مقیمان در اقرار باش
20. کاذب قایل به کذب خویش صادق میشود
21. عمر ارذل از گرانجانی وبال کس مباد
22. زندگی چون امتداد آرد تب دق میشود
23. عدل نپسندد خلاف وضع استعداد خلق
24. بپدل اینجا آنچه بهر ماست لایق میشود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده