غزل شمارهٔ 1612
1. صبحی بهگوش عبرتم از دل صدا رسید
2. کای بیخبربه ما نرسید آنکه وارسید
3. دریاست قطرهای که به دریا رسیده است
4. جز ما کسی دگر نتواند به ما رسید
5. سعی نفس ز دل سر مویی نرفت پیش
6. جایی که کس نمیرسد این نارسا رسید
7. مزد فسردنیکه به خاکم قدم زند
8. یاد قدت به سیر بهارم عصا رسید
9. آسودگی به خاکنشینان مسلم است
10. این حرفم از صدای نی بوربا رسید
11. دنیا که تاج کجکلهان نقش پای اوست
12. بر ما غبار ریختکه تا پشت پا رسید
13. طبع ترا مباد فضول هوسکند
14. میراث سایهای که ز بال هما رسید
15. عشاق دیگر از که وفا آرزو کنند
16. دل نیز رفته رفته به آن بیوفا رسید
17. چون نالهای که بگذرد از بندبندنی
18. صد جا نشست حسرت دل تا به ما رسید
19. تا وادی غبار نفس طی نمیشود
20. نتوان به مقصد دل بی مدعا رسید
21. بر غفلت انفعال و به آگاهی انبساط
22. برهرکه هرچه میرسد ازمصطفا رسید
23. از خود گذشتنیست فلک تازی نگاه
24. تا نگذری زخود نتوان هیچ جا رسید
25. خون دلی به دیده بیدل مگر نماند
26. کز بهر پایبوس تو رنگ حنا رسید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده