غزل شمارهٔ 1633
1. شوق تا گردد دو بالا خویش را احول کنید
2. نیمرخ کم حیرت است آیینه مستقبل کنید
3. آگهی از اطلس گردون چه خواهد یافتن
4. خواب ما هم بیقماشی نیست گر مخمل کنید
5. با بد و نیک جهان زبن بیش نتوان شد طرف
6. یک عرقوار از حیا آیینهها را حل کنید
7. آشنای وحدت از تشوبش کثرت ایمن است
8. دردسرکمتر مفصل را اگر مجمل کنید
9. سعی دنیا هر قدر کوتاه، همتها رساست
10. پا اگر نتوان شکستن دست قدرت شل کنید
11. گر دماغ آرزو خارد هوای افسری
12. هم به سرچنگی سر بیمغز خود را کل کنید
13. نیست جز بیحاصلی عرض مثال ما و من
14. دست بر هم سودن است آیینه گر صیقل کنید
15. گرد دل گردیدنی سیر کمال این است و بس
16. بر دو عالم خط کشید این صفحه گر جدول کنید
17. زاهدان سعی عمل رفع صداع وهم نیست
18. سدره و طوبی به هم سایید تا صندل کنید
19. نفی در تکرار نفی اثبات پیدا میکند
20. لفظ هستی مستیی دارد اگر مهمل کنید
21. صد نگه از یک مژه بستن تغافل میشود
22. با هوسها آنچه آخرکردنست اول کنید
23. بحر از ایجاد حباب آیینهدار وهم کیست
24. بیدل ما مشکلی در پیش دارد حل کنید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده