غزل شمارهٔ 167
1. ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را
2. زحیرت برشکست رنگ بستم عجزنالی را
3. فروغصبح رحمتطالعاست ازروی خوشخویی
4. زچین برجبهه لعنت میکشد خط بد خصالی را
5. پر پرواز آتشخانه سوز عافیت باشد
6. زخاکستر طلبکن را؟ب افسرده بالی را
7. جهان درگرد پستی منظر جمعیتی دارد
8. ز عبرت مغربیکن طاق ایوان شمالی را
9. نظرها ذرهٔ خورشید حسنند، ای حیا رحمی
10. مگردان محرم آن جلوه آغوش نهالی را
11. عیان است ازشکست رنگ ما وضع پریشانی
12. چه لازم شانهکردن طرهٔ آشفته حالی را
13. خزان اندیشی از فیض بهارت بیخبر دارد
14. جنون تاراج مستقبل مگردان نقد حالی را
15. خمستان جنونم لیک ازشرم ضعیفیها
16. نیاز چشم مستی کردهام بیاعتدالی را
17. تمیز خوب و زشت از فیض معنی باز میدارد
18. تماشا مشربی آیینهکن بیانفعالی را
19. بهاینخجلت کهچشمم دوراز آن درخوننمیبارد
20. عرق خواهد دمانید از جبینم برشکالی را
21. سر بیمغز لوح مشق ناخن میسزد بیدل
22. توان طنبورکردن کاسهٔ از باده خالی را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده