غزل شمارهٔ 1697
1. غبار فرصت از این خاکدان وهم مگیر
2. که پیرگشت سحرتا دهنگشود به شیر
3. امل به صبح قیامت رساند گرد نفس
4. گذشت فرصت تقدیمت آن سوی تاخیر
5. همینکشاکش اوهام تا ابد باقیست
6. فنا بجاست توخواهی بزی و خواه بمیر
7. در این چمن نفسی میکشیم و میگذربم
8. گمان مبر بهکمانخانه آرمیدن تیر
9. نفس درازی اظهار جرأت آهنگ است
10. به سرمه تا نرسد ناله، عذر ما بپذیر
11. هنوز دامن صحرا ز گردباد پُر است
12. غبار عالم دیوانه نیست بیزنجیر
13. در این ستمکده سود و زیان من این است
14. که از شکستن دل ناله میکنم تعمیر
15. سیاهبختیام آرایشی نمیخواهد
16. ز خاک پیرهن سایه را بس است عبیر
17. صفای دل به نفس عمرهاست میبازم
18. چو صبح آینه در زنگ میکنم شبگیر
19. به ناتوانی من یاس میخورد سوگند
20. که نالهای نکشیدم چو خامهٔ تصویر
21. ز ساز عجز به هرجا نفس زدم بیدل
22. به قدر جوهر آیینه شد بلند صفیر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده