غزل شمارهٔ 178
1. اگر مردی در تسلیم زن راه طلب مگشا
2. ز هر مو احتیاجتگرکند فریاد لب مگشا
3. خم شمشیر جرأت صرف ایجاد تواضعکن
4. بهاینناخن همان جزعقدة چینغضبمگشا
5. خریداران همه سنگند معنیهای نازک را
6. زبان خواهیکشید اجناس بازار حلب مگشا
7. ز علم عزت و خواری به مجهولی قناعتکن
8. تسلی برنمیآید معمای سبب مگشا
9. به ننگ انفعالت رغبت دنیا نمیارزد
10. زه بند قبایت بر فسون این جلب مگشا
11. عدم گفتنکفایت میکند تا آدم و حوا
12. دگر ای هرزه درس وهم طومار نسب مگشا
13. بنای سرکشی چون اشک سرتا پا خلل دارد
14. علاج سیل آفتکن سربند ادب مگشا
15. ستم میپرورد آغوش گل از خار پروردن
16. زبانی راکزوکار درود آید به سب مگشا
17. حضور نورت از دقت نگاهی ننگ میدارد
18. به رنگچشم خفاش اینگرهجز پیش شب مگشا
19. سبکروحی نیاید راست با وهم جسد بیدل
20. طلسم بیضه تا نشکستهای بال طرب مگشا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده