غزل شمارهٔ 1789
1. دلی که گردش چشم تو بشکند سازش
2. به ذوق سرمه شدن خاک لیسد آوازش
3. به هر زمین که خرام تو شوخی انگیزد
4. چمن به خنده نگیرد غبار گلبازش
5. به محفلی که نگاهت جنون کند تعمیر
6. پری به سنگ زند شیشه خانهٔ نازش
7. به خانهای که مقیمان انتظار تواند
8. زنند از آینهها حلقه بر در بازش
9. من و جنون زده اشکی که چون به شور آید
10. بقدر آبلهٔ پا دمد تک و تازش
11. غبار عرصهگه همتم که تا به ابد
12. چو آسمان ننشیند ز پا سر افرازش
13. به رنگم آینهای بود سایه پرور ناز
14. در آفتاب نشاند التفات پروازش
15. تلاش خلق که انجام اوست خاک شدن
16. به رنگ اشک تری میچکد از آغازش
17. به گرد عالم کمفرصتی وطن داریم
18. شرر خوش است به پرواز آشیان سازش
19. چه شعلهها که نیامد به روی آب امروز
20. مپرس از عرق بی دماغی نازش
21. زخویش تا نروی ناز این چمن برجاست
22. شکست در پر رنگ تو کرد پروازش
23. به کوه بیدل اگر نالد از گرانی دل
24. فرو به سنگ رود تا قیامت آوازش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده