بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1839

1. اگر چو غنچه میسر شود شکستن خویش

2. توان شنید صدای ز دام جستن خویش

3. مقیم منزل تحقیق ‌گشتن آسان نیست

4. بده غبار دو عالم به باد جستن خویش

5. خموش گشتم و سیر بهار دل کردم

6. در بهشت ‌گشودم چو لب ز بستن خویش

7. به رنگ شمع در این انجمن جهانی را

8. به سر دواند هوای ز پا نشستن خویش

9. خیال دوست به هر لوح نقش نتوان بست

10. به ‌آب ‌حیرت ‌آیینه هست ‌شستن ‌خویش

11. چه ممکن است تسلی به غیر قطع نفس

12. ز ناله نیست رها تار بی‌ گسستن خویش

13. ز دود تنگ فضای سپند این محفل

14. به دوش ناله‌ گرفته‌ست بار جستن خویش

15. در این محیط ‌که جز گرد عجز ساحل نیست

16. مگر چو موج ببندید برشکستن خویش

17. چو گل نه صبح‌ کمینیم و نی‌ بهار پرست

18. شکفته‌ایم ز پهلوی سینه خستن خویش

19. کمند صید حواس است گوشه‌گیری ها

20. نشسته‌ایم چو مضمون به فکر بستن خویش

21. شکنج دام بود مفت عافیت بیدل

22. چو بوی‌ گل نکنی آرزوی رستن خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
* صبر و آرام تواند به من مسکین داد
شعر کامل
حافظ
* بد و نیک هم بگذرد بی‌گمان
* رهایی نباشد ز چنگ زمان
شعر کامل
فردوسی
* چه مایه بر سر این ملک سروران بودند
* چو دور عمر به سر شد درآمدند از پای
شعر کامل
سعدی