غزل شمارهٔ 1874
1. کو شعلهٔ دردیکه به ذوق اثر داغ
2. خاکستر من سرمه کشد در نظر داغ
3. افسردگی از طینت من رنگ نگیرد
4. چونکاغذ آتش زدهام بال و پر داغ
5. غمخواری ما سوخته جانان چه خیالست
6. جز شعله نسوزد جگر کس به سر داغ
7. هر چند ندارد ره ما منزل تحقیق
8. چون شمع روانیم همان بر اثر داغ
9. از اهل هوس جرأت عشاق محالست
10. زبن بیجگری چند نجویی جگر داغ
11. هر لخت دل آیینهٔ برقیست جهانسوز
12. خورشیدکشیده است جنونم به بر داغ
13. هر چند جهان خندهٔ یک لالهستانست
14. کو دل که برد رنگ قبول از نظر داغ
15. مهتاب شبستان خیالم بر رویی است
16. آن بهکهگل پنبهگذارم به سر داغ
17. با عجز بسازیدکه صد شعله درین دیر
18. شمشیر شکستهست به زیر سپر داغ
19. ما را به بلای سیهیکرد مقابل
20. یاربکه بسوزد کف آیینهگر داغ
21. بیدل ز دلم طاقت پرواز ندارد
22. هر چند به صد شعله برد بال و پر داغ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده