بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1896

1. این دم از شرم طلب نیست زبان ما خشک

2. با صدف بود لبی در جگر دریا خشک

3. اشک‌گو دردسر تربیت ما نکشد

4. از ازل چون مژه کردند بهار ما خشک

5. کار مقصدطلبی سخت کشاکش دارد

6. آرزو تشنه لب و وادی استغناخشک

7. واصل منزل مقصود شدن آسان نیست

8. تا به دریا برسد سیل شود صدجا خشک

9. پی رشح‌کرم آب رخ امید مریز

10. ابر چون جوش غبار است درین صحرا خشک

11. سعی مژگان چقدر نمی‌شد از دیدهٔ ما

12. کوشش ابر محالست‌کند دربا خشک

13. ای‌ خوش آن بحر سرشتی‌ که بود در طلبش

14. سینه لبریزگداز جگر و لبها خشک

15. لال مانده است زبانم به جواب ناصح

16. همچو برگی‌ که شود از اثر سرما خشک

17. زاهدا ساغر می کوثر شادابیهاست

18. چون عصا چند توان بود ز سر تا پا خشک

19. عشق بی ‌رنگ از این وسوسه‌ها مستغنی است

20. دامن ما و تو آلوده بر آید یا خشک

21. بگذر از حاصل امکان‌ که درین مزرع وهم

22. سبزه‌ها ریخته تا بال و پر عنقا خشک

23. هم چو نظاره ‌که از دیدهٔ تر می‌گذرد

24. درگذشتیم ز آلودگی دنیا خشک

25. حق شمشیر تو ساقط نشود از سرما

26. پیش خورشید نگردد عرق سیما خشک

27. بیدل از دیده حیران غم اشکی خون‌کرد

28. خشکی شیشه مبادا کندم صهبا خشک


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
* مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
شعر کامل
سعدی
* با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟
* سیری از خرمن نباشد دیده غربال را
شعر کامل
صائب تبریزی
* ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
* که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
شعر کامل
سعدی