غزل شمارهٔ 1900
1. غیر خاموشی نداردگفتگوی ما نمک
2. تا به کی بر زخم خود پاشد لب گویا نمک
3. سیر باغ حسن خواهی از حیا غافل مباش
4. در دل آب است آنجا سخت ناپیدا نمک
5. جادهها چون زخم بیچاک گریبان نیستند
6. گرد مجنون تاکجاها ریخت در صحرا نمک
7. زینگلستان هرچه میبینی به رنگی میتپد
8. شبنم گل نیست الا بر جراحتها نمک
9. گرد موهومی به خاک نیستی آسوده بود
10. یاد دامان که شد یارب به زخم ما نمک
11. محو تسلیم وفایم از فضولیها مپرس
12. داغ ما را نیست فرق از پنبه کردن با نمک
13. درطلوع مهر بی عرض تبسم نیست صبح
14. هر که گردد خاک راهت میکند پیدا نمک
15. چاره خون عافیتها میخورد هشیار باش
16. نسبت مرهم قوی افتاده اینجا با نمک
17. بیتغافل ایمن از آفات نتوان زبستن
18. دیدهٔ باز است زخم و صورت دنیا نمک
19. طبع دانا میخورد خون از نشاط غافلان
20. خندهٔ موج است بیدل بر دل دریا نمک
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده