غزل شمارهٔ 1963
1. باز برخود تهمت عیشی چو بلبل بستهام
2. آشیانی در سواد سایهٔ گل بستهام
3. نسخهٔ آیینهٔ دل دستگاه حیرتست
4. چون نفس ناچار پیمان با تأمل بستهام
5. بر تو تا روشن شود مضمون از خود رفتنم
6. نامهٔ آهی به بال نکهت گل بستهام
7. تا نفس باقیست باید بست در هر جا دلی
8. عالمی بر جلوه و من بر تغافل بستهام
9. چون صدا سیرم برون ازکوچهٔ زنجیر نیست
10. گر زگیسو برگزفتم دل به کاکل بستهام
11. نیستم دلکوب این محفل چو مینای تهی
12. پیشتر از رفتن خود بار قلقل بستهام
13. از گهر ضبط عنان موج دریا روشن است
14. جزوی از دل دارم و شیرازهٔ کل بستهام
15. دوش آزادی تحمل طاقت اسباب نیست
16. خفتهام بر خاک اگر بار توکٌل بستهام
17. از هجوم ناتوانیها به رنگ آبله
18. تا ز روی قطره آبی بگذرم پل بستهام
19. یاد شوخیهای نازت دارد ایجاد بهار
20. محو دستار توام گل بر سرگل بستهام
21. گردش رنگ از شرارم شعلهٔ جواله ریخت
22. نقش جامی دیگر از دور و تسلسل بستهام
23. خط او شیرازهٔ آشفتگیهای من است
24. از رگ یک برگ گل، صد دسته سنبل بستهام
25. در خیال گردش چشمی که مستی محو اوست
26. رفتهام جایی که رنگ ساغر مل بستهام
27. میدهم خود را به یادش تا فراموشم کند
28. مصرعی در رنگ مضمون تغافل بستهام
29. اوج عزت نیست بیدل دلنشین همتم
30. پرتو خورشیدم، احرام تنزّل بستهام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده