غزل شمارهٔ 2026
1. شبی مشتاق رنگ آمیزی تصویر دل گشتم
2. زگال مشق این فن بر سیاهی زد خجل گشتم
3. غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن
4. پر افشانی عرقها کرد تا امروز گل گشتم
5. ستم از هیأت تسلیم خوبان شرم میدارد
6. دم تیغ قضا برگشت تا خون بحل گشتم
7. وبال موی پیری در نگیرد هیچ کافر را
8. شبم این بسکه با صبح قیامت متصلگشتم
9. حیا ضبط عنان آتش یاقوت من دارد
10. شررها آب شد تا اینقدرها مشتعل گشتم
11. ز دقت تنگ کردم فطرت ارباب دانش را
12. چو مو در دیدهها از معنی نازک مخل گشتم
13. قناعت هر چه باشد زحمت دلها نمیخواهد
14. در مطلب زدم بر طبع خلقی دق و سلگشتم
15. به دل چندان که میجویم سراغ خود نمییابم
16. نمیدانم چه بودم در خیالش مضمحلگشتم
17. سحر هر سو خرامد شبنم ایجاد عرق دارم
18. نفس پرواز دادم کاینقدرها منفعل گشتم
19. بهار رنگم از آسودگی طرفی نبست آخر
20. چه سازم آشنای فرصت پیمان گسل گشتم
21. تلاش شوق از محرومی من داغ شد بیدل
22. که برگرد جهانی چون نفس بیرون دل گشتم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده