بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2086

1. دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم

2. صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم

3. پای تا سر نشئه‌ام از فیض ناکامی مپرس

4. آرزویم هر قدر خون‌ گشت من ساغر زدم

5. شبنم من زبن ‌گلستان رنگی و بویی نیافت

6. از هجوم دود گردابی به چشم تر زدم

7. آسمان بی بضاعت ساز یک بستر نداشت

8. تکیه‌ای چون ماه نو بر پهلوی لاغر زدم

9. بر صف‌آرای تعلق بود اسباب جهان

10. چشم‌ پوشیدم شبیخونی بر این‌ لشکر زدم

11. برگ برگ این ‌گلستان پردهٔ ساز منست

12. هر کجا رنگی شکست آهنگ شد من پر زدم

13. سینه چاکان چون سحر مشق فنا آماده‌اند

14. عام شد درسی ‌که من هم صفحه‌ای مسطر زدم

15. ای حریفان قدر استغنای دل فهمیدنی‌ست

16. من به این یک آبله پا بر هزار افسر زدم

17. رهمنای منزل مقصد ندامت بوده است

18. دامنی دریافتم دستی اگر بر سر زدم

19. فیض صبحی در طلسم هستی‌ام افسرده بود

20. دامن این ‌گرد سنگین یک دو چین برتر زدم

21. شعلهٔ افسرده‌ام اقبال نومیدی بلند

22. هر کجا از پا نشینم چتر خاکستر زدم

23. خانهٔ دل را که همچون لاله ‌از سودا پر است

24. بیدل از داغ محبت حلقه‌ای بر در زدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تأمل کنان در خطا و صواب
* به از ژاژخایان حاضر جواب
شعر کامل
سعدی
* نماز شام قیامت به هوش بازآید
* کسی که خورده بود می ز بامداد الست
شعر کامل
سعدی
* در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
* بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
شعر کامل
سعدی