بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2164

1. ببین به ساز و مپرس از ترانه‌ای‌ که ندارم

2. توان به دیده شنیدن فسانه‌ای که ندارم

3. به سعی بازوی تسلیم در محیط توکل

4. شناورم به امید کرانه‌ای که ندارم

5. به رنگ شعلهٔ تصویر سخت بی پر و بالم

6. چها نسوخته‌ام از زبانه‌ای که ندارم

7. هزار چاک دل آغوش چیده‌ام به تخیل

8. هواپرست چه گیسوست شانه‌ای که ندارم‌؟

9. به چاره سازی وهم تعلقم متحیر

10. مگر جنون زند آتش به خانه‌ای‌ که ندارم

11. فسون‌کمند هوس نیست بی‌بضاعتی من

12. کسی ‌کلاغ نگیرد به دانه‌ای که ندارم

13. به عزم بی‌جهتی‌ گم نکرده‌ام ره مقصد

14. خطا ندوخته‌ام بر نشانه‌ای که ندارم

15. دگر چه پیش توان برد در ادبگه نازش

16. به غیر آینه بودن بهانه‌ای ‌که ندارم

17. لوای فتنه‌ کشیده‌ست تا به دامن محشر

18. نفس شمار دو ساعت زمانه‌ای که ندارم

19. فغان‌ که بست به بالم هزار شعله تپیدن

20. نشیمنی که نبود آشیانه‌ای که ندارم

21. اگر به دیر کبابم‌، وگر به‌کعبه خرابم

22. من کشیده سر از آستانه‌ای که ندارم

23. ز یأس بیدلی‌ا‌م ‌گل نکرد شوخی آهی

24. نفس چه ریشه دواند ز دانه‌ای که ندارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر هر مژه خونی که مرا درتن بود
* چون دانهٔ نار بر سر سوزن بود
شعر کامل
انوری
* تا داشتیم چون سرو یک پیرهن درین باغ
* از گرم و سرد عالم پروا نبود ما را
شعر کامل
صائب تبریزی
* بهار خرمی در پوست دارد نخل بی برگش
* به ظاهر گر چه افسرده است در فصل خزان سودا
شعر کامل
صائب تبریزی