بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2179

1. ز بس ضعیف مزاج جهان تدبیرم

2. چو صبح تا نفس از دل به لب رسد پیرم

3. هنوز جلوهٔ من در فضای بیرنگیست

4. خیالم و به نگه کرده‌اند زنجیرم

5. کسی به هستی موهوم من چه پردازد

6. که همچو خواب فراموش ننگ تعبیرم

7. ز فرق تا به قدم حیرتم نمی‌دانم

8. گشوده‌اند به روی‌که چشم تصویرم

9. چو اخگرم به‌گره نیست غیر خاکستر

10. تبم اگر شکند سر به سر تباشیرم

11. چه نغمه داشت نی تیر او که در طلبش

12. چو رنگ می‌رود از خویش خون نخجیرم

13. سیاه‌بخت محبت بهارها دارد

14. به هند نازفروش سوادکشمیرم

15. نگاه دیدهٔ آهوست وحشتی ‌که مراست

16. به روز هم نتوان‌ کرد قطع شبگیرم

17. چو جاده رنگ بنای مرا شکستی نیست

18. به خشت نقش قدم‌کرده‌اند تعمیرم

19. مپرس ز آتش شوق‌ که داغم ای ناصح

20. که چون سپند مبادا به ناله درگیرم

21. من آن ستمزده طفلم‌که مادر ایام

22. به جام دیدهٔ قربانی افکند شیرم

23. چنان به ضعف عنان رفته ازکفم بیدل

24. که من ز خویش روم‌ گر کشند تصویرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
* ندانمت که در این دامگه چه افتادست
شعر کامل
حافظ
* مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
* تا لاله مگر روزی سر برزند از خاکم
شعر کامل
هلالی جغتایی
* نخل بالای تو سر تا به قدم شیرین‌ست
* این چه نخل‌ست که هم نازک و هم شیرین‌ست؟
شعر کامل
هلالی جغتایی