بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2181

1. چه دولت است که من نامت از ادب گیرم

2. ز شرم دست تهی دامنی به لب‌گیرم

3. به عشق اگر همه تن غوطه‌ام دهند به قیر

4. چوداغ لاله سحرها به طوف شبگیرم

5. به این زبان که چو شمعم دماغ می‌سوزد

6. خموش‌ا اگر نشوم انجمن به تب‌گیرم

7. خمار اگر نشود ننگ مجلس آرایی

8. به مستی حلب شیشه‌گر حلب‌گیرم

9. غم وراثت آدم نخورده‌ام چندان

10. که راه خلد به امید این نسب‌ گیرم

11. ندارم این همه رغبت به لذت دنیا

12. که ننگ آتشک از بوی این جلب گیرم

13. چو موی چینی از اقبال من چه می‌پرسی

14. عنان به شام شکسته‌ست سعی شبگیرم

15. خوشست چشم بپوشم ز نقش‌کار جهان

16. هزار نسخه به این نقطه منتخب‌گیرم

17. ز طرف مشرب مستان خجل شوم بیدل

18. دمی‌که هفت فلک برگی از عنب‌گیرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
* فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* گر شمع را ز شعله رهائی است آرزو
* آتش چرا به خرمن پروانه میزند
شعر کامل
پروین اعتصامی
* عجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالد
* که عشق موجب شوقست و خمر علت مستی
شعر کامل
سعدی