غزل شمارهٔ 2183
1. چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام میگیرم
2. جنونها میکند خمیازه تا یک جام میگیرم
3. به این گوشی که معنی از تمیزش ننگ میدارد
4. طنین پشهای گر بشنوم الهام میگیرم
5. ز فهم مدعا پر دورم افکندهست موهومی
6. همه با خویش اگر دارم سخن پیغام میگیرم
7. کمینگاه دو عالم غفلتم از قامت پیری
8. امل هر جا پرد در حلقهٔ این دام میگیرم
9. هوای کعبهٔ شوقی به شور آورد مغزم را
10. که چون شمع استخوان را جامهٔ احرام میگیرم
11. به یاد چشم او چندان جنون آماده است اشکم
12. که هر مژگان فشردن روغن از بادام میگیرم
13. ضعیفی گر به این اقبال بالد پایهٔ نازش
14. به زیر سایهٔ دیوار چندین بام میگیرم
15. به ذوق پایبوست هیچ جا خوابم نمیباشد
16. همین در سایهٔ برگ حنا آرام میگیرم
17. چو موی کاسهٔ چینی اگر بالد شکست من
18. شبیخون میزنم بر چین و راه شام میگیرم
19. ز خاموشی معاش غنچهام تا کی کشد تنگی
20. لبی وا میکنم گل میفروشم جام میگیرم
21. به آسانی دل از بار تعلق وا نمیگردد
22. ز پیمان جنونکیشان گسستن وام میگیرم
23. تمتع چیست زبن بیحاصلانم چون نگین بیدل
24. زبانم میخراشدگرکسی را نام میگیرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده