بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2262

1. به نقش سخت رویی‌های مردم بس‌که حیرانم

2. رگ سنگست همچون جوهر آیینه مژگانم

3. گلی جز داغ رسوایی در آغوشم نمی‌گنجد

4. ز سر تا پا چو جام باده یک چاک‌گریبانم

5. حباب از پیرهن آیینه داری می‌کند روشن

6. به پوشش ساختم تا اینقدرکردند عریانم

7. اگر بنیاد مینا خانهٔ ‌گردون به سنگ آید

8. منش در چشم همت یک شکست اشک می‌دانم

9. چراغ ‌کشته دودش زیر دست داغ می‌باشد

10. ز نقش پا فروتر می‌تپد گرد بیابانم

11. قیامت داشت بی‌روی تو شمع انجمن بودن

12. گدازم آب زد تا سوختن‌گردید آسانم

13. ندارم در دبستان محبت شوق بیکاری

14. به یادت سطر اشکی می‌نویسم ناله می‌خوانم

15. تماشا مشربم از ساز راحتها چه می‌پرسی

16. جهان افسانه‌گردد تا رسد مژگان به مژگانم

17. به تدبیر جنونم ره ندارد حکم مستوری

18. چو مغز پسته هر چند استخوان باشدگریبانم

19. عرق پیمای شبنم چون سحر عمریست می‌تازم

20. ندارم آنقدر آبی‌ که ‌گرد خویش بنشانم

21. درین محفل مبادا از زبان‌گردن‌کشم بیدل

22. چو شمع از فیض خاموشی‌گریبان ساز دامانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این جهان کوهست و فعل ما ندا
* سوی ما آید نداها را صدا
شعر کامل
مولوی
* به زیر بال بلبل می شود گل از حیا پنهان
* در آن گلشن که باشد چهره چون ارغوان تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشقان زمره ارباب امانت باشند
* لاجرم چشم گهربار همان است که بود
شعر کامل
حافظ