غزل شمارهٔ 2273
1. چون سپند اظهار مطلب ازکجا پیداکنم
2. سرمه میگردم اگر خواهم صدا پیدا کنم
3. دست گیرایی دگر باید که کار پا کنم
4. کو ز جا برخاستن تا من عصا پیداکنم
5. عیش رسوایی غبار اندوز مستوری مباد
6. میرمد عریانی از منگر قبا پیداکنم
7. هر گهر موجی و هر آیینه دارد جوهری
8. از کجا یارب دل بیمدعا پیدا کنم
9. خاک من در سجدهگاه عجز داغ حیرتست
10. تا سری بردارم و دست دعا پیداکنم
11. شمع بزم وحدتم در من سراغ من گمست
12. واگدازم خویش را تا نقش پا پیدا کنم
13. چون گل از وحشت نسیمیهای آن گلشن کجاست
14. آنقدر فرصت که رنگ رفته را پیدا کنم
15. بیتمیزی چون خط پرگار مفت جستجو
16. انتها گل میکند گر ابتدا پیدا کنم
17. بس که خلوت پروران این چمن بیپردهاند
18. آب میگردم چو شبنم تا حیا پیدا کنم
19. بیجنون از کلفت اسباب رستن مشکل است
20. خانه بر آتش فروشم تا صفا پیداکنم
21. نغمهٔ یأسم مپرس از دستگاه ساز من
22. بشکنم رنگ دو عالم تا صدا پیداکنم
23. در دماغ گردشم پرواز دارد آشیان
24. بال میگردم اگر چون رنگ پا پیدا کنم
25. منت خویش از سراب وهم هستی تا بهکی
26. به که گم گردم ز خود هم تا تو را پیدا کنم
27. مدٌ عمرم چون نگه بیدل به حیرانی گذشت
28. گوشهٔ چشمی نشد پیداکه جا پیداکنم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده