بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2329

1. دور هستی پیش از گامی تمامش کرده‌ایم

2. عمر وهمی بود قربان خرامش کرده‌ایم

3. شیشه‌ها باید عرق برجبههٔ ما بشکند

4. کز تری‌های هوس تکلیف جامش کرده‌ایم

5. ماجرای صبح و شبنم دیدی از هستی مپرس

6. صد نفس شد آب‌ کاین مقدار رامش کرده‌ایم

7. خواب عیش زندگی پرمنفعل تعبیر بود

8. شخص فطرت را جنب از احتلامش‌ کرده‌ایم

9. زندگی تلخست از تشویش استقبال مرگ

10. آه از فکر ادایی آن چه وامش کرده‌ایم

11. تیره‌بختی هم به آسانی نمی‌آید به دست

12. تا شفق خورده‌ست خون‌، صبحی‌ که شامش‌ کرده‌ایم

13. ما اسیران چون شرارکاغذ آتش زده

14. مشق آزادی ز چشمکهای دامش کرده‌ایم

15. چشم ما مژگان ندزدیده‌ست ز آشوب غبار

16. در ره او هر چه پیش آمد سلامش کرده‌ایم

17. پیش دلدار است دل قاصد دمی‌کانجا رسی

18. دم نخواهی زدکه ما چیزی پیامش‌کرده‌ایم

19. غیر خاموشی نمی‌جوشد ز مشت خاک ما

20. سرمه گردی دارد و فریاد نامش کرده‌ایم

21. منظر کیفیت‌ گردون هوایی بیش نیست

22. بارها چون صبح ما هم سیربامش کرده‌ایم

23. نزد ما بیدل علاج مدعی دشوار نیست

24. از لب خاموش فکر انتقامش کرده‌ایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
* نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
شعر کامل
مولوی
* هر چه جز معشوق باشد پرده بیگانگی است
* بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
* گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
شعر کامل
حافظ