بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2334

1. از زندگی بجز غم فردا نمانده‌ایم

2. چیزی که مانده‌ایم درینجا نمانده‌ایم

3. روزی دو چون حواس به وحشت سرای عمر

4. بی‌سعی التفات و مدارا نمانده‌ایم

5. چون سایه خضر مقصد ما شوق نیستی است

6. از پا فتاده‌ایم ولی وا نمانده‌ایم

7. سر بر زمین فرصت هستی درین بساط

8. زان رنگ مانده‌ایم که گویا نمانده‌ایم

9. زین خاکدان برون نتوان برد رخت خویش

10. حرفیست بعد مرگ به دنیا نمانده‌ایم

11. مجبور اختبار تعین‌ کسی مباد

12. گوهر شدیم لیک به دریا نمانده‌ایم

13. سرگشتگی هم از سر مجنون ما گذشت

14. جز نام گردباد به صحرا نمانده‌ایم

15. محو سراغ خویش برآمد غبار ما

16. بودیم بی‌نشان ازل یا نمانده‌ایم

17. دود چراغ بود غبار بنای یأس

18. بر سر چه افکنیم ته پا نمانده‌ایم

19. بر شرم کن حواله جواب سلام ما

20. تا قاصدت رسد بر ما، ما نمانده‌ایم

21. چون مهره‌اى ‌که شش درش افسون حیرت است

22. ما هم برون شش‌در این خانه مانده‌ایم

23. بیدل به فکر نقطهٔ موهوم آن دهن

24. جزوی به غیر لایتجزا نمانده‌ایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتی اندر خواب گه گه روی خود بنمایمت
* این سخن بیگانه را گو، کآشنا را خواب نیست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* هوای کوی تو از سر نمی‌رود آری
* غریب را دل سرگشته با وطن باشد
شعر کامل
حافظ
* وان قطرهٔ باران که برافتد به سمنبرگ
* چون نقطه سفیداب بود از بر طومار
شعر کامل
منوچهری