غزل شمارهٔ 2339
1. عمریست در نظرها اشک عرق نقابیم
2. از شرم خودنمایی خون دلیم و آبیم
3. جوشیدهایم از دل با صد خیال باطل
4. دود همین سپندیم اشک همین کبابیم
5. خلقی ز ما نمودار ما پیش خود شب تار
6. خفاش نور خویشیم هر چند آفتابیم
7. مستان این خرابات هنگامهٔ جنونند
8. از ظرف ما مپرسید دریاکش سرابیم
9. دانش خیال ظرفست فطرت به وهم صرفست
10. از آگهی چه حرفست هذیان سرای خوابیم
11. سامان پر زدنها در آشیان عنقاست
12. یکسر شرار سنگیم کاش اندکی بتابیم
13. افسانهها نهفتهست در دل ولی چه حاصل
14. میخواند آنکه داند ما یک قلم کتابیم
15. هرگام باید اینجا بر عالمی قدم زد
16. چون نالههای زنجیر یک پا و صد رکابیم
17. دل مرکز سویداست خطش همان معماست
18. از نقطهکس چه خواند جز اینکه انتخابیم
19. کاش آبروی هستی با مهلتی شود جمع
20. زین فرصت عرقناک دردسر حبابیم
21. از خلق تا قیامت جز حق نمیتراود
22. با ما نفس مسوزید یک حرف بیجوابیم
23. بیدانشی چه مقدار نامحرم قبول است
24. بیدل دعا نداریم چندانکه مستجابیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده