بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2343

1. یاد آن فرصت‌ که ما هم عذر لنگی داشتیم

2. چون شرر یک پر زدن ساز درنگی داشتیم

3. دل نیاورد از ضعیفی تاب درد انتظار

4. ورنه ما هم شیشه‌واری نذر سنگی داشتیم

5. عافیت چون موج شست از نقش ماگرد نمود

6. تا شکست دل پر افشان بود رنگی داشتیم

7. یأس گل‌کرد از نفس آیینهٔ ما صاف شد

8. آرزو چندانکه می‌جوشید رنگی داشتیم

9. خودنمایی هر قدر باشد تصور همتست

10. نام تا آیینهٔ ما بود ننگی داشتیم

11. عشق نپسندید ما را هرزه صید اعتبار

12. ورنه در کیش اثر عبرت خدنگی داشتیم

13. نالهٔ ما گوش ‌کردن صرفهٔ یاران نکرد

14. در نفس با این ضعیفیها تفنگی داشتیم

15. جز فرو رفتن به ‌جیب عجز ننمودیم هیچ

16. همچو شمع آیینه درکام نهنگی داشتیم

17. حیرت آن جلوه ما را با خود آخر صلح داد

18. ورنه تا مژگان بهم می‌خورد جنگی داشتیم

19. تا سپند ما به حرف آمد خموشی دود کرد

20. بیتو در محفل نوای سرمه رنگی داشتیم

21. هر قدر واگشت مژگان دلبر از ما دور ماند

22. چشم تا پوشیده بود آغوش تنگی داشتیم

23. زندگی بیدل دماغ خلق در اوهام سوخت

24. ما هم از هستی همین معجون بنگی داشتیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که دردسر ز فریاد و فغان خود کشم
* از دهان چون ناله می خواهم زبان خود کشم
شعر کامل
جامی
* در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
* می ده که عمر در سر سودای خام رفت
شعر کامل
حافظ
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی