بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2431

1. پیرگشتم چند رنج آب وگل برداشتن

2. پیکرم خم ‌کرد ازین ویرانه دل برداشتن

3. خفت بی‌اعتباری سخت سنگین بوده است

4. چون حنا فرسوده‌ام از خون بحل برداشتن

5. کاش خاکستر شوم تا دل زحسرت وارهد

6. چند دود از آتش نا مشتعل برداشتن

7. پشت دستم بر زمین ناامیدی نقش بست

8. بسکه از بار دعاها شد خجل برداشتن

9. از سپند ما اگر هویی به دست آید بس است

10. بیش نتوان نالهٔ طاقت‌ گسل برداشتن

11. در خراب‌آباد هستی ازکدورت چاره نیست

12. دوش مزدوریم باید خاک و گل برداشتن

13. چون حیا هرگز نشد پیشانی‌ام پاک از عرق

14. نیست آسان بار طبع منفعل برداشتن

15. با ضعیفی ساز ایمن زی ‌که آفتهای دهر

16. هست در خورد مزاج مستقل برداشتن

17. عبرت‌آباد است بیدل سیرگاه این چمن

18. بایدت مژگان به حیرت مشتمل برداشتن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
* که سروهای چمن پیش قامتش پستند
شعر کامل
سعدی
* شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
* خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
* عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
شعر کامل
سعدی