غزل شمارهٔ 2441
1. اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن
2. افتادنست آخر اطفال را دوبدن
3. از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازد
4. عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن
5. فقرست و نقد تمکین، جاهست وموج خفّت
6. از بحر بیقراری، از ساحل آرمیدن
7. ارباب رنگ دایم محو لباس خویشند
8. از داغ نیست ممکن طاووس را پریدن
9. بیدل به جوی شمشیر خون جگر خورد آب
10. زندان بیقراران نبود جز آرمیدن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده