غزل شمارهٔ 2461
1. گر حنا بر خاک پایت جبهه ساخواهد شدن
2. خون صدگلزار پا مال حنا خواهد شدن
3. ما اسیران را به سامانگاه اقبال فنا
4. تیغ قاتل سایهٔ بال هما خواهد شدن
5. از رعونت بگذر ای غافلکه آخر شعله را
6. سرکشیها زیر دست نقش پا خواهد شدن
7. خودنماییگر به این خجلت عرق سامان شود
8. عکس در آیینه غواص حیا خواهد شدن
9. نیست غمگر آب و رنگ این چمن بر باد رفت
10. شبنم ما نیز اجزای هوا خواهد شدن
11. از نوید پیریام بر زندگانی نازهاست
12. کز خمیدن قامتم زلف دوتا خواهد شدن
13. نیستم غفلت سواد نسخهٔ هستی چو شمع
14. یکسر این اجزا به چشمم توتیا خواهد شدن
15. گر چنین داردکمین عافیت سرگشتگی
16. سنگ اینکهسار یکسر آسیا خواهد شدن
17. دامن الفت زگرد این و آن افشاندهگیر
18. رنگ و بو آخر ز برگ گل جدا خواهد شدن
19. امتحانی گر ز جولانگاه طاقت گل کند
20. سعی ما از سایه دامن زبر پا خواهد شدن
21. در جنون سامان جیب و دامنی درکار نیست
22. جامهٔ عریانی از رنگم قبا خواهد شدن
23. شوق طاووس است بیدل بیضه میباید شکست
24. صد در فردوست از یک عقده وا خواهد شدن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده