غزل شمارهٔ 2525
1. هویی کشید کلک قیامت صریر من
2. صد نیستان گداخت گره در صفیر من
3. خاک زمین فقر گلستان دیگر است
4. زان چشم بلبلی که دمید از حصیر من
5. هر جا عیار اول و آخرگرفتهاند
6. خطیست از قلمرو کلک دبیر من
7. چون نقطهام نشاند به صد عرش امتیاز
8. جز پشت ناخنی که ندارد سریر من
9. فرصت شمار کاغذ آتش زدهست عمر
10. از زود یک دو گام به پیش است دیر من
11. پوشیده نیست راز هواداری عدم
12. پیداست از نفس که چه دارد ضمیر من
13. زین دامگاه گر بپرد کس کجا رود
14. پرواز حیرتست ز مرغ اسیر من
15. رفتم ز خویش لیک به پهلوی عاجزی
16. برخاستن چو سایه نشد دستگیر من
17. در عرصهای که نیست نشان غیر بینشان
18. چون نی نفس بس است پر و بال تیر من
19. چون صبح خرقهایست نفس باف نیستی
20. باری که بستهاند به دوش فقیر من
21. زین قامت خمیدهٔ صد حرص در رکاب
22. غافل نیام هنوز جوان است پیر من
23. گردی که کردهام عرقی کن فرو نشان
24. پرواز تا کی ای ادب ناگزیر من
25. بیدل شکست چینی دل را علاج نیست
26. نقاش صنع، مو نکشید از خمیر من
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده