بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2617

1. ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده

2. بجز خواباندن مژگان ره پیدای خوابیده

3. زمینگیر‌ی چه امکانست باشد مانع جهدم

4. به رنگ سایه‌ام من هم جهان پیمای خوابیده

5. اگر آسودگی می‌خواهی از طاقت تبرّا کن

6. طریق عافیت در پیش دارد پای خوابیده

7. جهان بیخودی یکرنگ دارد جهل و دانش را

8. تفاوت نیست در بنیاد نابینای خوابیده

9. عدم تعطیل جوش هستی مطلق نمی‌گردد

10. نفس چون نبض بیدار است د‌ر اعضای خوابیده

11. چنان در خود فرو رفتم به یاد چشم مخموری

12. که جوشد از غبارم ناز مژگانهای خوابیده

13. ز غفلت چند خو‌اهی زندگی را منفعل ‌کردن

14. که غیر از مرگ رو‌شن نیست جز سیمای خوابیده

15. دل آرام چون بر خاک زد بنیاد هستی را

16. نفس پامال شد زین صورت دیبای خوابیده

17. نماند از قامت خم‌گشته در ما رنگ امیدی

18. تنک‌کردیم برگ عیش ازین صحرای خوابیده

19. زحرف و صوت مردم بوی تحقیقی نمی‌آید

20. به هذیان‌کن قناعت از لب‌گویای خوابیده

21. ز شکر عجز بیدل تا قیامت برنمی‌آیم

22. به رنگ جاده منزل‌ کرده‌ام در پای خوابیده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست
* چو کعبه یافتم آیم ز بت‌پرستی باز
شعر کامل
حافظ
* غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
* هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
شعر کامل
حافظ
* ز بادام تر آب گل برانگیخت
* گلابی بر گل بادام می‌ریخت
شعر کامل
نظامی