بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2633

1. نه با صحرا سری دارم نه باگلزار سودایی

2. به هر جا می‌روم از خویش می‌بالد تماشایی

3. چه‌گل چیند دماغ آرزو از نشئهٔ تمکین

4. من و صد بزم مخموری دل ویک غنچه مینایی

5. در اول گام خواهد مفت‌گردون پی سپرگشتن

6. سجود آستانش از جبینم می‌کشد پایی

7. عنانگیر غبار کس مباد افسون خودداری

8. وگرنه ساحل ما نیز دارد جوش دریایی

9. تعلق می‌فروشد عشوهٔ مستقبل و ماضی

10. توگر امروز بیرون آیی از خود نیست فردایی

11. به زندانم مخواه افسردهٔ تکلیف آسودن

12. غبارم را همان دامن فشانیهاست صحرایی

13. رم هر ذره مهمیزی‌ست بهر وحشی غافل

14. مرا بیدار سازد هرکه بر راحت زند پایی

15. دل من واشکاف و هرچه می‌خواهی تماشاکن

16. که عمری شد به نام حیرتی دارم معمایی

17. عبارت شوخی معنیست از فکر دویی بگذر

18. ندارد محفل ما شیشه غیر از رنگ صهبایی

19. به بیدردی در این محفل چه لازم متهم بودن.

20. گدازی‌، گریه‌ای‌، اشکی‌، جنونی‌، ناله‌ای‌، وایی

21. درین صحرای نومیدی که می‌خواهد سراغ من

22. که از هر نقش پایم تا عدم خفته‌ست عنقایی

23. تامل‌های کم‌ظرفی فشرد اجزای من بیدل

24. دو روزی پیش ازینم قطرگیها بود دریابی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به سان‌ گوی کردم دل که دیدم آن صنم دارد
* زسنبل زلف چون چوگان و ازگل چهره چون میدان
شعر کامل
امیر معزی
* اشک اگر پای شفاعت نگذارد به میان
* که جدا می کند از هم دو صف مژگان را؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* مرغ دلم باز پریدن گرفت
* طوطی جان قند چریدن گرفت
شعر کامل
مولوی