بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2640

1. گر به‌گردون می‌کشی‌ گردن و گر در سجده‌ای

2. از تو تا گل کرده است الله‌اکبر سجده‌ای

3. خم چرا باید شدن باری اگر بر دوش نیست

4. زندگی دارد بلایی کاین قدر در سجده‌ای

5. هرزه بر خود چیده‌ای ای محو اسباب غرور

6. یکسر مو گر ز و هم آیی فروتر سجده‌ای

7. همچو اشکم مایل آن آستان اما چه سود

8. عشق می‌گوید ادب کن جبههٔ تر سجده‌ای

9. بر در دل چون نفس بوسی نشست ای نفس داغ

10. زحمت این آستانی بسکه لنگر سجده‌ای

11. هر طرف لبیک و ناقوس از تو بیتاب خروش

12. ای‌گزند کعبه و دیر از چه نشتر سجده‌ای

13. جرات پرواز خاکت را به‌گردون برده‌است

14. ورنه هرگه می‌کشی سر در ته پر سجده‌ای

15. سرکشی چون شمع‌، شبگیر غروری بیش نیست

16. می‌رسی تا صبحدم جایی که یکسر سجده‌ای

17. گر خم اندیشه‌ات بیدل گریبانی کند

18. می‌شود روشن ‌که خود محرابی و در سجده‌ای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
* کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
شعر کامل
مولوی
* ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
* که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
شعر کامل
سعدی
* مردمی هرگز ز چشم او ندیدم،گر چه من
* می کشم روغن به زور جذبه ازبادام خشک
شعر کامل
صائب تبریزی