بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2710

1. تبسم از لبت چون موج در گوهر کند بازی

2. نسیم از طره‌ات چون فتنه در محشر کند بازی

3. فلک بر مهره‌های ثابت و سیار می‌لرزد

4. مبادا گردش آن چشم شوخ ابتر کند بازی

5. قدح لبریز حیرت‌ گردد و مینا به رقص آید

6. در آن محفل‌ که آن شوخ پری پیکر کند بازی

7. بجز مشاطهٔ جادوکه دارد نبض‌ گیسویش‌

8. چنین ماری مگر در دست افسونگر کند بازی

9. شهید ناز او خون‌ گرمیی دارد که از شوقش

10. چو نبض موج جوهر در دم خنجرکند بازی

11. بضاعت نیست بیش از مشت خونی ‌بسمل ما را

12. گل آخر رنگ خواهد باختن‌ گر سر کند بازی

13. زگرد اضطراب دل نفس در سینه‌ام خون شد

14. بگو این طفل شوخ از خانه بیرونتر کند بازی

15. نگه را محرم دل ساز و فارغ‌کن ز افلاکش

16. چو طفلان تا به‌کی با حلقه‌های درکند بازی

17. فضای پرزدن تنگ‌ست در جولانگه امکان

18. شرار ما مگر در عالم دیگرکند بازی

19. به زیر چرخ از انسان‌، هرزه جولانی نمی‌آید

20. مگر بوزینه‌ای باشد که در چنبر کند بازی

21. دل خرسند بر هرکس ز شوق افسون دمد بیدل

22. در آتش هم همان چون شمع ‌گل بر سر کند بازی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن آبنوسین شاخ بین، مار شکم سوراخ بین
* افسونگر گستاخ بین لب بر لب مار آمده
شعر کامل
خاقانی
* زبانت درکش ای حافظ زمانی
* حدیث بی زبانان بشنو از نی
شعر کامل
حافظ
* ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
* ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
شعر کامل
حافظ