غزل شمارهٔ 2718
1. چه غافلی که ز من نام دوست میپرسی
2. سراغ او هم از آنکس که اوست میپرسی
3. چه ممکنست رسیدن به فهم یکتایی
4. چنینکه مسئلهٔ مغز و پوست میپرسی
5. ز رسم معبد دل غافلی کز اهل حضور
6. تیمم آب چه عالم وضوست میپرسی
7. نگاه در مژهای گم ز نارساییها
8. کهکیست زشت وکدامین نکوست میپرسی
9. تجاهل تو خرد را به دشت و درگرداند
10. رهی نداری و منزل چه سوست میپرسی
11. به تر دماغی هوش تو جهل میخندد
12. کز اهل هند عبارات خوست میپرسی
13. دل دو نیم چوگندمگرفته در بغلت
14. تو گرم و سردی نان دو پوست میپرسی
15. به چشمه سار قناعت ندادهاند رهت
16. کز آبروی غنا از چه جوست میپرسی
17. سوال بیخردان کم جواب میباشد
18. نفس بدزد که تا گفتگوست میپرسی
19. ز قیل و قال منم ناگزیر و میگویم
20. به حرف و صوت ترا نیز خوست میپرسی
21. به خامشی نرسیدی که کم زنی ز نخست
22. ز بیدل آنچه حدیث نکوست میپرسی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده