غزل شمارهٔ 276
1. گر لعل خموشتکند آهنگ نواها
2. دشنام، دعاها و بروهاست، بیاها
3. خوبان به ته پیرهن از جامه برونند
4. در غنچه ندارندگل این تنگ قباها
5. رحمت ز معاصی به تغافل نشکیبد
6. ز آنسوستگناههاگرازین سوست الاها
7. فریادکه ما بیخبرانگرسنه مردیم
8. با هر نفس ازخوانکرم بود صلاها
9. گه مایل دنیایم وگه طالب عقبا
10. انداخت خیالت زکجایم به کجاها
11. از غنچه ورقهایگلم در نظر آمد
12. دلسوختبه جمعیتازخویش جداها
13. هرجاست سری خالی ازآشوب هوس نیست
14. معمورهٔ مار است به هر بام هواها
15. مشکلکه از این قافله تا حشر نشیند
16. مانند نفسکرد بروها و بیاها
17. کو دیرو حرم تا غم احرام توان خورد
18. دوش هم خمگشت ز تکلیف رداها
19. نامحرم هنگامهٔ تغییر مباشید
20. تعمیر نویی نیست درینکهنه بناها
21. کسب عمل آگهی آسان مشمارید
22. چشمهمهکس از مژه خوردهشت عصاها
23. ای کاش پذیرد هوس الحاح تردد
24. این آبله سرهاستکه افتاده به پاها
25. گر ضبط نفس پردهٔ توفیقگشاید
26. صیقل زدهگیر آینه از دست دعاها
27. زین بحر محالست زنی لافگذشتن
28. بیدلکه ز پل بگذرد از سعی شناها
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده