غزل شمارهٔ 279
1. ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تابها
2. چون مژه دل بستهٔ چشم سیاهت خوابها
3. اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست
4. حیرت است از قبله روگرداندن محرابها
5. ساغر سرگشتگی را نیست بیم احتساب
6. بیخلل باشد زگردون گردش گردابها
7. نیست آشوب حوادث بر بنای رنگ عجز
8. سایه را بیجا نسازد قوت سیلابها
9. گر زبان درکام باشد راز دل بیپرده نیست
10. ساز ما مینالد از ابرام این مضرابها
11. سختدشوارستترک صحبتروشندلان
12. موج با آن جهد نتواندگذشت از آبها
13. بستن چشمم شبستان خیال دیگرست
14. از چراغ کشته سامان کردهام مهتابها
15. گرنفس زیر وزبرگردیده باشد دلدل است
16. تهمت خط برندارد نقطه ازاعرابها
17. زلف او را اختیاری نیست درتسخیردل
18. خود بهخود اینرشته میگیردگره از تابها
19. کج سرشتان راکشاکش دستگاه آبروست
20. موج در بحرکمان میخیزد از قلابها
21. فرش مخمل همبساط بوریای فقرنیست
22. چون صف مژگانگشاید محوگردد خوابها
23. بیدل ازما نیستی هم خجلت هستی نبرد
24. برنمیدارد هواگشتن تری از آبها
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده